سیدمهدی سیدمهدی، تا این لحظه: 18 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
زهراساداتزهراسادات، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
سید علیسید علی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

فرشته های کوچولوی من

حکایت های مامان و بچه ها

1393/3/3 13:39
نویسنده : نرجس
692 بازدید
اشتراک گذاری

سلام، براتون بگم که، مهدی جون  از وقتی خیلی کوچولو بود ، تقریبا اندازه ی تخم مرغ تا الان،من هر شب براش قصه یا لالایی میخوندم و میخونم، حالا که زهرا سادات هم به جمع ما اضافه شده ،باید واسه اون هم لالایی بخونم و البته در این دو سه ماه گذشته ، یعنی درست از وقتی اولین کتابش رو براش خریدم ،به کتاب خوندن هم علاقه نشون میده،حالا یا کتابش رو میاره و میگه (مامان  تتاب) یا دفتر ها و کتاب ها ی مدرسه ی داداشی رو بر میداره و یا کتاب قصه ها و مجلات رشدی که مدرسه بهشون میده ، برمیداره ... خلاصه حکایتی داریم با این کتاب خوانی و قصه خوانی . مثلا مهدی جان امروز امتحان علوم پایان ترم داشته و از دیروز داشته میخونده،تا من دفترشو گرفتم تا ازش درس بپرسم ، زهرا جون طی یک اقدام برق آسا ،دفترو از من گرفت و هم زمان با ورق زدن اون و نگاه کردن شکل هاش جلدش رو هم جدا کرد.. (لازم به ذکره که اگه این اتفاق یک ماه پیش می افتاد ، خون جلوی چشمهای مهدی رو میگرفت کچل، ولی حالا چون آخره ساله ،مهدی کلی خندید و گفت اشکال نداره از فردا که امتحانم رو دادم ، دفترو کتابم مال توخسته )در هر صورت حالا گاهی شب ها مهدی به زهرا  میگه ، بیا بریم برات کتاب بخونم و من کلی خوشحال میشم. بعضی شب ها هم طفلی مهدی میگه مامان بیا کمکم کن چند بار براش خوندم ، بازم میگه تتاب .حالا که شب میشه ، من اول برای زهرا کتاب میخونم و لالایی ، وقتی چشمای قشنگشو بست و خوابش عمیق شد ، چراغ خوابو روشن میکنم و تازه میرم پیش مهدی دراز میکشم و با هم حرف میزنیم و درد دل هایی که مهدی شب ها یادشون میافته رو گوش میکنم و با هم دنبال راهکار میگردیم.گاهی هم برای مهدی قصه میخونم و گاهی هم اون برای من قصه میخونه.

این هم دو تا عکس از وقت هایی که مهدی جونم ، واسه خواهر جونش مجله میخونه

**دوستتون دارم فرشته های کوچولوی من**
 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان محيا
5 خرداد 93 12:19
اي جونم زهرا رو خودم شاهد بودم چقد كتاب دوسته و به كسي نميده چه با حال مثل همديگه در حال مطالعه هستن
نرجس
پاسخ
:ا ی بابا یکی از مشکلات ما هم همینه که هر کاری مهدی میکنه زهرا هم میکنه،حتی کتاب خوندن
مامان
10 خرداد 93 3:04
چه روزانه های دلچسبی... همه ی این لذت ها و آرامش ها نوش جونتون.... همیشه شاد باشید و پر از حس خووووووب....
نرجس
پاسخ
:ممنوووووووووووووووووووون
مامان
10 خرداد 93 3:05
مهدی جونم حسابی آقا شده و هوای خواهرشو داره..... خدا حفظتون کنه
نرجس
پاسخ
:آره خدا روشکر،خدا حافظ امیر حسین باشه انشاالله