سلام مهدی جونم, پسر ماهم که کودکی رو گذراندی و وارد نوجوانی شدی, دوازدهم اسفند تولدت بود , ولی چون خواهر جونت آبله مرغون داشت, گذاشتیم واسه آخر هفته, یعنی فردا شب,, ولی تو دوروزه کمی سردرد داشتی و دیشب تب کرده بودی,,, در طول شب نگرانت بودم و دو نوبت برای چک تبت اومدم,صبح کمی بهتر بودی و رفتی مدرسه,ظهر که از سر کار برگشتم تو قبل من رسیده بودی, هنوز لباسای مدرسه تنت بود .وقتی به استقبال من اومدی و درو باز کردی,صورتت گر گرفته بود و رنگ گونه هات شبیه سیب سرخ بود,مثل همیشه در جواب سلامت, من روی تو رو بوسیدم, داغ داغ بودی, بهت گفتم لباستو بزن بالا ببینم, آخه منتظر آبله مرغون بودم, ولی روی شکمت خبری نبود پشتت رو دیدم, دوتا دونه آبدار داشتی,, بهت...