حرف زدن زهرا خانوم (2)
سلام،الهی قربونت برم مامانی،اینقدر شیرین شدی هزار ماشاالله،داری سعی میکنی جمله بگی وما رو سر ذوق میاری.
خب بگم از زهرا سادات :دو روز پیش تو آشپزخونه مشغول ساییدن سطوح بودم (به معنای گردگیری)که اومد و دستش رو به سمت بالا گرفت وگفت (بی تو تی)، من که اولین بار بود میشنیدم ،چند بار ازش پرسیدم بلکه بفهمم چی میگه البته که آخرش نفهمیدم و بغلش کردم تا خودش اون چیزی رو که میخواد برداره ،میدونین چی برداشت ؟بیسکوییت مادر.
ما تو قفسه ی پایین یخچال یه خورده آلو بخارا داشتیم. یه روز دیدم زهرا به در یخچال میزنه و میگه (مامان بااو) بعد از گشایش درب یخچال با خنده بایک دستش دو تا آلو برداشت با دست دیگه هم یه دونه برداشت و رفت.البته اونروز یادش دادم که درست بگه ،و حالا وقتی آلو میخواد میگه آلو.البته که دیگه تموم شدن.
تتاب(به معنای کتاب ) هم چیزیه که شبها میاره و قبل خواب نشونم میده ،همین طور هر وقت میخوام پوشکش رو عوض کنم یک کتاب دستش میدم وآروم میشه.
این هم الفاظی که وقتی با مهدی کار داره به کار میبره: آآ مهدی (آقا مهدی)-دادا مهدی (داداش مهدی)- داداژو(به معنی داداش جون)- و مهدی هم کلی کیف میکنه.
و اما وقتی عصبانی میشه میگه(نتن بی بدب) که یعنی نکن بی ادب.
وبه طور کلی هر چی ما میگیم رو تکرارمیکنه و خیلی چیزها رو درست میگه:آب، مداد ،توپ ،چاقو، پاشو ،بده ،بگیر و....از اون دسته اند.و بقیه ی کلمات رو هم تقریبا شبیه میگه .
خدایا واقعا شکر،که فرصت شنیدن این شیرین گویی ها رو به من دادی.