سیدمهدی سیدمهدی، تا این لحظه: 18 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
زهراساداتزهراسادات، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
سید علیسید علی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

فرشته های کوچولوی من

عشق خواهر برادری

1392/11/27 8:56
نویسنده : نرجس
769 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم چرا ما فکر میکنیم عشق چیزی که در بزرگ سالی نمود پیدا میکنه و بچه ها نمی فهمن چیه.

از وقتی خدا زهرا سادات رو به ما هدیه داد،من متوجه رفتار متفاوت مهدی شدم. با پروبال گرفتن زهرا نوع رفتار مهدی هم دچار تغییراتی شد . در ابتدا فقط دوست داشت زهرا رو روی پاش نگه داره، بعد ها دوست داشت بهش شیشه بده، کمی بعد بغلش کنه ، بخندونش، بهش غذای کمکی بده،با تکون دادن دست و پاهاش باهاش بازی کنه ،اجزای بدن رو بهش یاد بده ،کمکش کنه راه بیافته ،کمکش کنه قاشق دست بگیره و کمکش کنه کم کم حرف زدن یاد بگیره.باهاش قایم باشک بازی میکنه و خنده خونه رو پر میکنه.تشویق

اگر زهرا کار  خطر ناکی بخواد انجام بده و من بهش اخم کنم ، مهدی نازش رو میکشه و باهاش قطار بازی یا به قول خودش چی چی هو هو بازی میکنه،حتی دیشب ، نیمه های شب مهدی با ترس و لرز اومد که مامان خواب بد دیدم ، من بهش گفتم پتوشو بیاره بیاد پیش من بخوابه. صبح وقتی  از خواب بیدار شد اولین حرفی که زد این بود که مامان پاشو واسه زهراسادات صدقه بده ، من دیشب خواب بدی دیدم . و حدود نیم ساعت هم روی تخت واسه خواهر جونش شکلک در می آورد و میخندوندش و قربون صدقش می رفت.قلب

و اما بگم از زهرا سادات،یه بار دفتر داداشش رو پاره کرده بود و مهدی زده بود زیر گریه، یه کمی بعد زهرا هم شروع کرد به گریه کردن ، همونطوری که به مهدی نگاه میکرد لباشو چیده بود و گریه میکرد و تا مهدی آروم نشد گریه ی زهرا هم قطع نشد.

یه دفعه دیگه هم بین مهدی و باباش از اون دعواهای پدر و پسری رخ داده بود و مهدی روی تختش دراز کشیده و گریه میکرد،زهرا سادات هم رفت بالای سرش و هی گفت ،دادا، دادا، و نازش کرد.تا بالا خره آروم شد.تشویق

ماجرای عذر خواهی رو هم که قبلا نوشتم.

خلاصه ، خدا رو شکر اوضاع عاطفی بین بچه ها خیلی خوبه و از اون خبرایی که تو بعضی خونه ها هست هنوووووووز تو  خونه ی ما نیستخیال باطل

البته بعضی وقت ها هم سر برداشتن وسایل مهدی توسط زهرا و گرفتنشون توسط مهدی صداهای تیزی تو مایه های جیغ بنفش به گوش می رسه (حدود روزی دو سه بار) ولی با قطعیت میگم که لحظه های عاشقی بسیار قدرتمند و زیادند.

بارها و بارها از خدا خواستم ،وقتی بچه ها بزرگ شدن تنهاشون نذاره و نذاره اون ها هم ،همدیگه رو تنها بذارن. بچه های من یادتون باشه کاری که در کنار هم بودن میکنه ، هرگز هیچ  چیزی نمیتونه انجام بده . حتی اگه تا موقع بزرگ شدن  شماتکنولوژی بتونه خیلی کارهای دیگه ای هم بکنه، جای خود شما رو نمیگیره.مهدی جان ،همیشه برای زهرا برادری کن حامی باش و پشت و پناه باش.زهرا جان همیشه برای مهدی سنگ صبور باش ،غمخوار باش دست کمک باش و..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان محيا
27 بهمن 92 11:24
آفرين به اين خواهر و برادر خوب و نازنين ماشاا... دارين اي ول اميدوارم هميشه پشت و پناه هم باشين
نرجس
پاسخ
:مرسی ، ممنون، امیدوارم همین طوری بمونن
مامان محمد حسین جان
27 بهمن 92 16:24
قربون قلب مهربون مهدی جونم برم که عااااااااشششششششششششقققققققققششششششششششششم
نرجس
پاسخ
:ممنون عمه ی خوبم، منم عاشقتم
امیرحسین کوچولو نفس ما
29 بهمن 92 1:58
به به کلی لذت بردم از خوندن این عشق و علاقهخواهر برادری.مامانی خیلی قشنگ نوشتی....الهی که همیشه با هم خوب باشن و دلگرمیه همدیگه باشن.
نرجس
پاسخ
:ممنون خاله جون