پیشرفت های زهرا سادات
سلام دختر قشنگم،دختر مو فرفری زیبا،دختر چشم سیاه و ابرو قهوه ای،دختر شیرین زبون ،قند عسل ،تاج سر
الان که دارم برات مینویسم ساعت شش و بیست و دو دقیقه ی روز دوشنبه سوم آذر ماه سال نود و سه شمسیه. تو هم تازه بیدار شدی و الان بعد از خوردن نصف یک کیک و کمی آب ،اومدی و رو زانوی پای راست من نشستی و دست هات رو گذاشتی رو میز کامپیوتر،گاهی هم یک دستی به گوشی من میزنی و سعی میکنی رمزشو باز کنی.
خب بریم سر موضوع این پست،پیشرفت ها ی شما خانم کوچولو.اول بگم از حرف زدنت که خیلی از قبل بهتر شده و مفهومتر.
(خخخخخ،پام یک تکون کوچولو خورد،زهرا گلی برگشت و با اخم به من گفت : مامان الان میافتم و خونی میشم.)
خب داشتم میگفتم،زهرا جونم الان چند تا شعرو حفظ کردی و یک سوره.شعر های یک توپ دارم قلقلیه،خرگوش من چه نازه،موش اومد،حسنی خوب و مرتبه(که شعر یکی از صفحه های کتابته)،شبا که ما میخوابیم ،ببیی میگه به به ،کلاغه میگه قار قار ،تاب تاب عباسی و از همه مهمتر سوره ی توحید رو هم حفظ کردی گلم.شبا موقع خواب من برای تو و مهدی توحید میخونم . چند شب پیش دیدم که تو همه ی سوره رو کامل و همزمان با من خوندی گلم ،اونقدر ذوق کردم و خوشحال شدم که تو هم فهمیدی و چند بار دیگه هم برام خوندی. فرداش هم وقتی ازت خواستم دوباره تونستی درست بخونی . البته که د رتلفظ بعضی کلماتش مشکل داری ولی کاملا واضح میخونی .
در تقلید حرکات و حرفهای ما هم استادی. وقتی ما با مهدی صحبت میکنیم ،تو هم همون حرفا رو به مهدی میزنی و دقیقا با همون حالت چهره. وقتی هم مهدی شیطنت و بازی میکنه تو هم همون کارا رو میکنی دقیقا با همون سر و صدا ها.خلاصه گوله نمک شدی هزار ماشاالله.گاهی که کار بد میکنی و میخوام دعوات کنم ،یه جوری به من نگاه میکنی با اون چشم های زیبا که من کم میارم و باز با خنده بهت میگم ،مامانی این کارو دوباره نکنی.خلاصه اونقدر حضورت پررنگه عزیزم،که وقتی خوابی ،نبودنت کاملا احساس میشه و گاهی طاقت نمیاریم و خودمون بیدارت میکنیم.
خدایا شکرت ،واسه دسته گلهایی که به من دادی . ممنون واسه نعمت و رحمتت که بر من تموم کردی .هزاران بار شکر