سیدمهدی سیدمهدی، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
زهراساداتزهراسادات، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
سید علیسید علی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

فرشته های کوچولوی من

پیشرفت های زهرا سادات

1393/9/3 18:36
نویسنده : نرجس
991 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم،دختر مو فرفری زیبا،دختر چشم سیاه و ابرو قهوه ای،دختر شیرین زبون ،قند عسل ،تاج سر 

الان که دارم برات مینویسم ساعت شش و بیست و دو دقیقه ی روز دوشنبه  سوم آذر ماه سال نود و سه شمسیه. تو هم تازه بیدار شدی و الان بعد از خوردن نصف یک کیک و کمی آب ،اومدی و رو زانوی پای راست من نشستی و دست هات رو گذاشتی رو میز کامپیوتر،گاهی هم یک دستی به گوشی من میزنی و سعی میکنی رمزشو باز کنی.

خب بریم سر موضوع این پست،پیشرفت ها ی شما خانم کوچولو.اول بگم از حرف زدنت که خیلی از قبل بهتر شده و مفهومتر.

(خخخخخ،پام یک تکون کوچولو خورد،زهرا گلی برگشت و با اخم به من گفت : مامان الان میافتم و خونی میشم.)

خب داشتم میگفتم،زهرا جونم الان چند تا شعرو حفظ کردی و یک سوره.شعر های یک توپ دارم قلقلیه،خرگوش من چه نازه،موش اومد،حسنی خوب و مرتبه(که شعر یکی از صفحه های کتابته)،شبا که ما میخوابیم ،ببیی میگه به به ،کلاغه میگه قار قار ،تاب تاب عباسی و از همه مهمتر سوره ی توحید رو هم حفظ کردی گلم.شبا موقع خواب من برای تو و مهدی توحید میخونم . چند شب پیش دیدم که تو همه ی سوره رو کامل و همزمان با من خوندی گلم ،اونقدر ذوق کردم و خوشحال شدم که تو هم فهمیدی و چند بار دیگه هم برام خوندی. فرداش هم وقتی ازت خواستم دوباره تونستی درست بخونی . البته که د رتلفظ بعضی کلماتش مشکل داری ولی کاملا واضح میخونی .

در تقلید حرکات و حرفهای ما هم استادی. وقتی ما با مهدی صحبت میکنیم ،تو هم همون حرفا رو به مهدی میزنی و دقیقا با همون حالت چهره. وقتی هم مهدی شیطنت و بازی میکنه تو هم همون کارا رو میکنی دقیقا با همون سر و صدا ها.خلاصه گوله نمک شدی هزار ماشاالله.گاهی که کار بد میکنی و میخوام دعوات کنم ،یه جوری به من نگاه میکنی با اون چشم های زیبا که من کم میارم و باز با خنده بهت میگم ،مامانی این کارو دوباره نکنی.خلاصه اونقدر حضورت پررنگه عزیزم،که وقتی خوابی ،نبودنت کاملا احساس میشه و گاهی طاقت نمیاریم و خودمون بیدارت میکنیم.

خدایا شکرت ،واسه دسته گلهایی که به من دادی . ممنون واسه نعمت و رحمتت که بر من تموم کردی .هزاران بار شکر 

 

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان زهرا وسارا
3 آذر 93 20:41
عززززیزم قربان بشه عمه اش اینقد نوشتین نمی گین دل ما غنج میره. عزیزم نفس منه ماشالله لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم اگه مث داداشش باشه که بایدم حافط قران بشه
نرجس
پاسخ
:ممنون عزیزم.از این همه احساس
مامان
4 آذر 93 7:30
هزار ماشاالله محیا هم یکی از شعرهای که امیر بلده رو داشت یکبار باهاش زمزمه میکرد من فهمیدم گفتم بلند بخون فهمیدم اینکه بلده ذوق مرگ شدم حالا هی میگیم بخون بخون خخخخخ
نرجس
پاسخ
:ماشاالله به محیا ،گل ناز زن عموشه
مامان
4 آذر 93 7:46
قربونش برم شیرین زبون خانم خوشگل
نرجس
پاسخ
:خدا نکنه خانم
مامان محمدحسين جان
4 آذر 93 15:18
فدايي داري زهراجونم
نرجس
پاسخ
:ممنون عمه ی خوب و مهربونم
مامان و باباي محمدباقر
6 آذر 93 8:17
دوست من! توجه کرده ای؛ همین الان؛ هم اکنون؛ اين لحظه پير ترين سني هستيد كه تا بحال بوده ايد و جوان ترين سني كه تا ابد خواهيد بود! پس قدر همين لحظات را بدان... لحظاتت خوش و پر از نشاط...
نرجس
پاسخ
آره واقعا ،چه زیبا نوشتی ممنون
مامان
8 آذر 93 1:15
ای جااااااااااااان.فدای این دختر شیرین زبون که میگه بیوفتم خونی میشم.
نرجس
پاسخ
:آره بابا اینقدر جون عزیزه که خدا میدونه،تازه وقتی که بغلش میکنم میگه مامان منو بالا بگیر نیوفتم.
مامان
8 آذر 93 1:16
واقعا خدا رو شکر بابت این هدیه های بی نظر خدا. ان شاالله عاقبت بخیر بشن
نرجس
پاسخ
،ممنون عزیزم،انشاالله شما و گل پسرتون هم عاقبت به خیر شید.
مامان
8 آذر 93 1:20
هزار ماشاالله که شعر بلده و توحید رو بلده. این پسر ماخیلی تنبله مامانی خیلی هم بازیگوش نه حرف میزنه درست و حسابی نه همکاری میکنه برای آموزش دیدن چیزهای جدید. تا میخوام شعر بخونم یا بخوام چیزی رو یادش بدم همش میگه بس! رسما بچه میزنه تو دهنم.خخخخخخخخ. احتمالا از این بچه ها میشه که سر کلاس اصلا به درس گوش نمیده.خدا به دادم برسههههه. ببوس فرشته ها رو
نرجس
پاسخ
:پسر ها خیلی بازیگوش تر از دختر هان.به نظرم طبیعیه. خیلی اصرارش نکن واسه آموزش دیدن. تو بازی باهاش کار کن. ممنون از نظراتت. کلا بچه پسرا با مدرسه رفتنشون آدمو میکشن